خدایا! آتقدر به ما قدرت تحمل ده که اگراز زمین و آسمان رگبار دشمنی و باران تهمت ببارد در ایمان خالصانه ما به تو خللی وارد نشود و در امید بی پایان ما به رحمت تو لکه سیاهی ننشیند #شهید_دکتر_مصطفی_چمران
شهید مصطفی متقی در نامه ای که 9/8/62 برای خانواده اش ارسال نموده درباره ی جبهه نوشته است:
فرزند شما بنده ی سرکش خدا، از معراج، از عرش، از نزدیک نزدیک ترین قله ی به معبود، از ناله گاه عاشقان، از اوج لذت بندگی، از طپش گاه قلب ها به یاد معشوق، از محل دیدن مقلب القلوب، از محل تقاطع ثواب با یحب التوابین، با دستی ناتوان از طاعت، قلم را بر روی کاغذ می فشارد.
در یکی از وصیتنامههایی که از او مانده است میخوانیم: «خدایا چه
کنم؟ درد شرک وجودم را میآزارد. چه خوب مشخص است. حالا دیگر چه کسی
ادعای پیشتاز بودن دارد؟ واقعاً جبهه برای انسان محک محکمی است. در این
شرایط سخت، انسان چه عهدها که با خود نمیبندد و چه قولها که به خود
نمیدهد. حالا انسان میفهمد که اساس تمام امور، باور است و این شک است
که انسان را با درد و رنج هزار تکه میکند.»
«وای از پیچیدگی نفس انسان! وای از پیچیدگی نفس انسان! شیطان را از در
میرانی، از پنجره باز میآید و چه وسوسهها که در انسان نمیکند.
میگوید: برو با تقوای بیشتر خود را بساز، ایمانت را قوی کن و باز
گرد. با سلاح تزکیه و تقوا میآید که تو را از جنگیدن باز دارد. اما
مگر همین تزکیه و تقوا نیست که تو را به جنگیدن امر میکند؟ پس لبیک
بگو و حرکت کن. بجنگ. اگر بروی، دیگر امکان اینکه از بار نخست قویتر
بازگردی وجود ندارد.»