rubika.ir/it27_ir rubika.ir/it27_ir :)')">

گرافیک

پوستر بروشور بنر با کیفیت بالا

گرافیک

پوستر بروشور بنر با کیفیت بالا

logo

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

این شعر عالی بود حال دلم رو خوب کرد ...

رفت و غزلم چشم براهش نگران شد

دلشوره ما بود دلارام جهان شد
در اول اسایشمان سقف فروریخت
هنگام ثمر دادنمان بود خزان شد
زخمی به گل کهنه ماکاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد
انگاه همان زخم همان کوره کوچک
شد قله یک اه مسیرفوران شد
باما که نمک گیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم که چه ها کرد و چنان شد
ما حسرت ودلتنگی و تنهایی عشقیم
یعقوب پسر دید زلیخا که جوان شد
جان را به تمنای لبش بردم و نگرفت
گفتم بستان بوسه بده گفت گران شد
یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
روزی که لب اورد ببوسم رمضان شد
یک حافظ کهنه،دوسه تا عطر،گل سر
رفت وهمه دلخوشی ام یک چمدان شد
باهرکه نوشتیم چه ها کرد به ما گفت
مصداق همان«وای به حال دگران»شد

حامدعسگری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۹ ، ۰۱:۲۸
مصطفی چ

سلام دوستان گلم 


برادران عزیز و خواهران عزیز


علاقه مندان به بازی های رایانه ای 



لطفا پیج دوستم در اینستاگرام  رو دنبال کنید 

https://www.instagram.com/gamevideo27/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۹ ، ۰۲:۰۴
مصطفی چ

از ما که گذشت ...

الهی هیچکس از سفر جا نمونه

الهی هیچکس تنها نمونه

اربعین سختی گذشت 

محرم سختی گذشت


برای دانلود کلیک کنید پایین رو 



دریافت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۹ ، ۱۸:۵۶
مصطفی چ

 

 

 

دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 52 ثانیه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۹ ، ۱۳:۴۳
مصطفی چ

برتری پرسپولیس مقابل کنفدراسیون آسیا و دلار های سعودی رو تبریک میگم

چقدر شیرین بود این انتقام از سعودی ها 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۹ ، ۰۲:۳۲
مصطفی چ

اسم چندتا شهید رو از حفظ میتونی بنویسی؟

چقدر میشناسی شهدا رو 

زندگی نامه شون رو ؟

بسم الله شروع کن مارم آشنا کن

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۹ ، ۲۳:۴۰
مصطفی چ


صوتی 

میان خاک سر از آسمان در آوردیم

چقدر قمری بی آشیان در آوردیم
وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره ی نیمه جان در آوردیم
چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان در آوردیم
لبان سوخته ات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرما پزان در آوردیم
به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم
عجیب بود که آتشفشان در آوردیم
به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت
چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم
چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
زخاک تیره ولی استخوان در آوردیم
شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم - نان در آوردیم -
برای این که بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان داستان در آوردیم 
به بازی اش نگرفتند و ما چه بازی ها
برای این سر بی خانمان در آوردیم
و آب های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم به دست شدیم و زبان در آوردیم

 سعید بیابانکی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۹ ، ۲۳:۳۲
مصطفی چ