پادکست صوتی {راز خون را جز شهدا در نمی‌یابند…}

برای شنیدن این پادکست اینجا را کلیک کنید

24 اسفند ماه |سالروز شهادت عباس کریمی

امروز 24 اسفند 1396 سالروز شهادت فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله (ص) بود 
روحش شاد یادش گرامی 

🔺به مناسبت ۲۲ اسفند، روز بزرگداشت #شهید

♦️همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. امام خمینی(ره)

3 روز پایانی اسفند به یاد شهیدان

23 اسفند ماه شهید عبدالحسین برونسی

24 اسفند ماه شهید عباس کریمی

25 اسفند ماه شهید مهدی باکری

▪️اعتراض به نحوه ورود اسماعیل نجار رئیس سازمان مدیریت بحران به یادمان شلمچه!

دریافت

مدت زمان: 1 دقیقه 50 ثانیه

▪️اعتراض به نحوه ورود اسماعیل نجار رئیس سازمان مدیریت بحران به یادمان شلمچه!
با اسکورت ده تا ماشین شاسی بلند وارد محدوده خاکی جلوی یادمان شدند که ورود به این منطقه برای خودروها  ممنوع هست

مگر اینکه کسی همرز شهیدان باشه اجازه میده از خطوط قرمز رد بشویم 

چرا هی به جوانان انقلابی و مومن میگویید آن زمان کجا بودید 

مگر این حرف ها ملاک و اعتبار است

ملاک پاسداری از خون شهیدان است 

ملاک پاسداری از انقلاب است

مگر فامیل و یا همرزم بودن به ما اجازه هرکاری را میدهد؟

اگر همرزم  واقعی شهدا باشیم سعی در اصلاح خود داریم و زیبا و با ارامش پاسخ میدهیم ...

#شهادت_هنر_مردان_خدا_است

این حدیث رو از دست ندید ...{خودداری از گناه = ..... }

#شهادت #جهاد #گناه 

امام على علیه السّلام فرمودند:

ما الُمجاهِدُ الشَّهیدُ فی سَبیلِ اللّه بِأعظَمَ أجرا مِمَّن قَدَرَ فعَفَّ .

کسى که در راه خدا جهاد کند و به شهادت رسد، اجرش بیشتر از آن کسى نیست که بتواند گناه کند ولى عفّت ورزد .

نهج البلاغة: الحکمة 474

خاطره از شهدا {اخلاص و فداکاری}

هنگام دیدن آموزش در بندرعباس، در یکی از ساختمانهای نیروی هوایی ارتش به سر می‌بریم. حدود 170 نفر آنجا استقرار داشتند. برای همین به سرعت سرویسهای بهداشتی کثیف می‌شد؛ اما صبح که از خواب برمی‌خاستیم، سرویسها تمیز بود؛ از تمیزی برق می‌زد. هیچ کس نمی‌دانست آنها را چه کسی نظافت می‌کند. اواسط دوره، «قباد شمس‌الدینی» ـ پیرمردی 67 ساله ـ که در آن سن و سال همراه ما شنا یاد گرفته بود، نزد من آمد و با چشمانی گریان گفت: حاج احمد دارد من را می‌کشد.
با تعجب پرسیدم: چرا؟ اشک ‌ریزان گفت: همیشه می‌خواستم بدانم چه کسی دستشوییها را می‌شوید. یک شب بیدار ماندم و کشیک دادم. وقتی صدای آب از دستشویی شنیدم، آهسته به طرف صدا رفتم. چشمم به حاج احمد افتاد. جارو و شیلنگ به دست داشت و در حال نظافت بود. سعی کردم جارو و شیلنگ را از او بگیرم؛ ولی به من گفت که چرا بیدار مانده‌ام و بعد قول گرفت که آن موضوع را به کسی بازگو نکنم. گفتم: پس چرا به من گفتی؟ گفت: این راز داشت مرا می‌کشت

  شهید احمد شول