rubika.ir/it27_ir rubika.ir/it27_ir :)')">

گرافیک

پوستر بروشور بنر با کیفیت بالا

گرافیک

پوستر بروشور بنر با کیفیت بالا

logo

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید ابراهیم هادی» ثبت شده است

🌟اشاره رهبرانقلاب به عاقبت گمنامی شهید ابراهیم هادی


🌺در شب ولادت کریم اهل‌بیت حضرت امام حسن مجتبی علیه‌السلام، جمعی از اهالی فرهنگ، شعر و ادب فارسی با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.


🔻آقای محمدحسن جمشیدی از شعرای کشورمان، شعری را در این جلسه قرائت نمود:


🔸️در دعای اهل دل باران فراز آخر است

گریه کن در گریه‌ی عاشق صفایی دیگر است

🔹️عاشقان با اشک تا معراج بالا می‌روند

بهترین سرمایه انسان همین چشم تر است

🔸️در جواب بی‌وفایی خلوتی با خود بساز

دست کم تنها شدن از دل شکستن بهتر است

🔹️شد فراموش آنکه بیش از قدر خویش آمد به چشم

آنکه با گمنام بودن سر کند نام‌آور است

🔸️صحبت از پرواز جانکاه است وقتی روح ما

مثل مرغ خانگی زندانی بال و پر است

🔹️گرچه چندی چهره‌ی خورشید را پوشانده‌اند

در پس این ابرهای تیره صبحی دیگر است



🌷 ۱) رهبر انقلاب: مثل شهید ابراهیم هادی؛ میخواست گمنام زندگی کند اما امروز در تمام آفاق فرهنگی کشور نامش پیچیده است.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۵۵
مصطفی چ

سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم (شهید ابراهیم هادی)عقب موتور نشسته بود.




از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا!‌ من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم.
با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوان‌ها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ‌ها!

ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمی‌کنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت می‌کردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب می‌شناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد.

وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش می‌کنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاء‌الله در جلسه هفتگی خدمت می‌رسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم.

بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت می‌کردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره!‌ با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی می‌گی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟

جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند. سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۷ ، ۱۹:۰۶
مصطفی چ

شهید گمنام ابراهیم هادی
عنوان: شهید گمنام ابراهیم هادی
حجم: 95.1 کیلوبایت


#طرح
همیشه آیه‌ی وجعلنا را زمزمه می‌کرد. یک بار گفتم: آقا ابرام این آیه برای محافظت در مقابل دشمن است، این‌جا که دشمن نیست! ابراهیم نگاه معناداری کرد و گفت: دشمنی بزرگ‌تر از شیطان هم وجود دارد؟!


منبع :کانال شرح صدر 
@sharhe_sadr

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۷ ، ۱۶:۰۰
مصطفی چ